اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

ای شیخ

از دیده ما خواب خوش و شیرین رفت
از سفره ما اشکنه و ته چین رفت
ای شیخ از آن دَم  که تو بالا رفتی
کی آب خوش از گلوی ما پایین رفت؟

ادکلن

ای عشق عزیز دل و دارویی تو
زیبایی هر چشم و برورویی تو
بوی خوش و ماندگاریت طولانی است
آن ادکلن اصیل و خوشبویی تو

هزار و یک شب

ای رخصت آغوش شب و لب با تو
ای آنکه خوش است مردن و تب با تو
تو بی خبری و در دل من مانده
داغ بغل و هزار و یکشب با تو...

تولد

نه از خر و از گاو لگد می خوردم
نه اینهمه رنج بیخودی می بردم
خوشبخت ترین آدم دنیا بودم
در روز تولّدم اگر می مُردم

بابونه

بسپار به من خلوت رویایت را 

آغوش پُر  از شور و تمنّایت را 

در جام جنون من پر و خالی کن

بابونه دم کرده ی لبهایت را