ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
آن سوی در خری است که من می شناسمش
لاتِ موقّری است که من می شناسمش
خدمتگزار مردم بدبخت و تنگ دست
لوطیّ و عَنتری است که من می شناسمش
یک مورد از زنان نکاح موّقتش
منشی دفتری است که من می شناسمش
با اینکه از نماز و خدا لاف می زند
بی دین و باوری است که من می شناسمش
پاک است دست و دامن و ماتحت او ولی
دزد دلاوری است که من می شناسمش
گرچه به اسب بودن خود فخر می کند
آن سوی در خری است که من می شناسمش