زهر است اگر عیش و جوانی بکنمتلخ است اگرکه کامرانی بکنمای آب حیات زندگانی ای عشق !من بی تو چگونه زندگانی بکنم
افسرده ام و فاقد سرزندگی ام
خشک و ترش و دچار شرمندگی ام
بی رخصت و پابرهنه ای عشق بدو
یک بار دگر در وسط زندگی ام