-
ائششکلیک
دوشنبه 27 آذرماه سال 1402 08:40
آخماق، الی اگری میللتی شاد اولماز دوستاقدا قالار همیشه،آزاد اولماز هر اؤلکه نی تسخیر ائله سین ائششکلیک ویران اولار او مملکت آباد اولماز
-
آرتیق
یکشنبه 26 آذرماه سال 1402 19:00
باشیم گیجلمز آرتیق ایشیم دوزلمز آرتیق گئدیشیندن بللی دی گئدیب او گلمز آرتیق başım gicəlməz artıq işim düzəlməz artıq gedişindən bəllidi gedib o, gəlməz artıq
-
سخن گفتن
شنبه 25 آذرماه سال 1402 23:45
با تندی و مختصر سخن باید گفت آرام نه،با تشر سخن بایدگفت فتوای تمام خرسواران این است با خر به زبان خر سخن باید گفت
-
بعد تو
جمعه 24 آذرماه سال 1402 08:28
هیچ کس مانند تو خوب و تماشایی نبود در تو هر چیزی که دیدم غیر زیبایی نبود در هزاران باغ انگور و هزاران خم شراب مثل لبهای تو سرمستی و گیرایی نبود زندگی زیبا و جاری بود امّا بعد تو سهم من از زندگی جز رنج و تنهایی نبود آنچنان تنها شدم که بعد تو در خواب من خاطرات ساحل و مرغان دریایی نبود گریه کردن در سکوت و خنده بر عالم...
-
وارلیق
یکشنبه 19 آذرماه سال 1402 16:53
پاییز،قیش،باهارام من سنه گوره وارام من مین یول دونیایا گلسه م سن سیز یاشامارام من payız, qış, baharam mən sənə görə varam mən Min yol dünyaya gəlsəm sənsız yaşamaram mən
-
خوشم می آید
یکشنبه 19 آذرماه سال 1402 15:34
از جنبش دامنت خوشم می آید از عطر خوش تنت خوشم می آید هر وقت که غرق متن آغوش توام از حاشیه رفتنت خوشم می آید
-
برگ عبور
سهشنبه 14 آذرماه سال 1402 12:11
اگر چه راه دوری نیست برای زندگی در سرزمین گرم آغوشت مرا برگ عبوری نیست
-
یالان
یکشنبه 12 آذرماه سال 1402 21:11
دوز آدامدان نیشان یوخ یالان سوزو آلان یوخ یالانچی دان اوزاقلاش یالان اوسته یامان یوخ düz adamdan nişan yox yalan sözü alan yox yalançidan uzqlaş yalan üstə yaman yox
-
سیاره
جمعه 10 آذرماه سال 1402 15:22
سرگشته و در دیار تو می چرخم هر جا که تویی، کنار تو می چرخم تو ماه شب افروز منیّ و منم آن سیاره که در مدار تو می چرخم
-
ساغ اولسون
شنبه 4 آذرماه سال 1402 16:26
داغلاری یاشیل و چوللری باغ اولسون آغ دیر اوزوموز، اونون اوزو آغ اولسون ویرانه شَهّر کیمین داغیلمیشدیم من آباد ائله دی عشق منی ساغ اولسون
-
بیریسین
جمعه 3 آذرماه سال 1402 13:10
اونا جانیم دئمه سین غم، غصه سین یئمه سین بیریسین ایستیرم کی آیریسین ایستمه سین ona canim deməsin qəm, qüssəsin yeməsin birisin istirəm ki Ayrisin istəməsin
-
نباید بروی
جمعه 3 آذرماه سال 1402 09:19
چشم من ابر شمال است نباید بروی غیبتت فرض محال است نباید بروی بعد تو در رگ آینده و شادی هایم غم و اندوه و ملال است نباید بروی نقش دیوارم و این هستی بی معنی من نقشی از خواب و خیال است نباید بروی لحظه ی تلخ جدایی و خداحافظی ات اوج و آغاز زوال است نباید بروی خاطرات تو مرا کُشته و در جاده ی مرگ پای من روی پدال است نباید...
-
بوسه عشق
چهارشنبه 1 آذرماه سال 1402 18:29
خوب است که ترک عقل و ادراک کنیم با جام شراب، غصه را پاک کنیم بگذار در آغوش عزیز خودمان با بوسه عشق مرگ را خاک کنیم
-
اقتباس
یکشنبه 28 آبانماه سال 1402 23:55
ای کسی که روح و قلبم آشیان توست شعرهای سرخ من اقتباسی از لبان توست
-
غم و شادی
شنبه 27 آبانماه سال 1402 23:38
گرچه غرق ظلمتیم و نور نیست درد و غم همزاد ماست شادی از ما دور نیست
-
بهانه
جمعه 26 آبانماه سال 1402 13:53
با بغض نشانه ی تو را می گیرند هی جانب خانه ی تو را می گیرند هر وقت که دور می شوی از پیشم لبهام بهانه ی تو را می گیرند
-
برنده
پنجشنبه 25 آبانماه سال 1402 21:08
زندگی به جز عشق و قلبهای عاشق و تپنده نیست جای اخم و گریه لطف کن بخند چونکه در قمار زندگی با حضور مرگ هیچ کس برنده نیست
-
از عشق بگو
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1402 14:12
جز عشق گذرگاه دلاویزی نیست در هیچ کجا زمین زرخیزی نیست از چیز دگر نگو و از عشق بگو در زندگی ات که عشق کم چیزی نیست
-
هیچ اندر هیچ
یکشنبه 21 آبانماه سال 1402 23:46
در راه وطن باختن سر هیچ است فتح دو هزار شهر و کشور هیچ است جز عشق که بنیان تمام هستی است هر چیز که هست هیچ اندر هیچ است
-
تبخیر
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1402 22:12
کی قلعه ی اندام تو تسخیر شود در جان و دلم عشق سرازیر شود؟ روح و تن یخ کرده ی من پیش از مرگ ای کاش در آغوش تو تبخیر شود
-
پلنگ چشمانت
سهشنبه 16 آبانماه سال 1402 10:08
دلباخته ی پلنگ چشمان توام دیوانه آب و رنگ چشمان توام در جبهه ی عاشقیّ و در سنگر عشق تسلیم غم قشنگ چشمان توام
-
بعد از تو
چهارشنبه 10 آبانماه سال 1402 21:21
شد پخش و پلا جان و تنم بعد از تو اندوه و بلا شد وطنم بعد از تو آن کشور غارت شده هستم که مدام در حال فرو ریختنم بعد از تو
-
نام من غم است
چهارشنبه 3 آبانماه سال 1402 18:56
وقتی تو نیستی همه ایام من غم است جای شراب در رگ و در جام من غم است در کوچه های خلوت و شب های بی کسی تنها رفیق و همدل و همگام من غم است بر سفره ای که جای تو بسیار خالی است صبحانه و ناهار من و شام من غم است می بارد آنچه بی تو زمستان و در بهار باران و برف نیست که بر بام من غم است از لحظه ای که رفتی و دیگر ندیدمت دنیای من...
-
کلید
چهارشنبه 12 مهرماه سال 1402 22:51
کلید معبد آغوش را به من بدهید شراب ِآن لب خاموش را به من بدهید برای گفتن از عمق پوچی هستی دل و دو دیده ی مدهوش را به من بدهید من از خدای خشن خوف دارم آدرس ِ خدای خوب و خطاپوش را به من بدهید دوای درد خماریّ من به دست شماست لبان مستِ شفانوش را به من بدهید غزل زبان نو و فکر تازه می خواهد نگاه نابغه ی یوش را به من بدهید
-
سکوت
جمعه 24 شهریورماه سال 1402 23:43
اسطوره و روح معبد شعر منی زیبایی و لطف بی حد شعر منی در بود و نبودم جریان داری تو معنای سکوت ممتد شعر منی
-
کاشف
پنجشنبه 23 شهریورماه سال 1402 23:45
در حسرت نقطه چین لبهای توام عمریست که شب نشین لبهای توام ای کشف و شهود همه عالم با تو من کاشف سرزمین لبهای توام
-
گنده گوزی
چهارشنبه 22 شهریورماه سال 1402 00:26
خوب است اگرکه کینه توزی نکنیم از راه حرام کسب روزی نکنیم کاری اگر از توانمان خارج بود وعده ندهیم و گنده گوزی نکنیم
-
پاییز
دوشنبه 20 شهریورماه سال 1402 17:28
از شعر و شراب و سرخوشی لبریزی شیرینی و دلنشین و شعر انگیزی دفترچه خاطرات من از تو پُر است تو دختر موطلایی پاییزی
-
عشق تو
پنجشنبه 16 شهریورماه سال 1402 16:54
سرمستم و شنگول، پر از عشق توام آکنده ام و لول،پر از عشق توام حال خوش من قابل فهمیدن نیست سلول به سلول پر از عشق توام
-
استاد
چهارشنبه 15 شهریورماه سال 1402 09:53
اندیشه و انتقاد الحاد شود اخلاق و ادب تهی و برباد شود جز درس خریّت ننماید تدریس جایی که در آن الاغ استاد شود