اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

خرنامه

تاثیر کلام و هوش زیبا داری

با اینکه خری روپوشِ زیبا داری

با فکر تو هیچ کس ندارد کاری

مقبولی اگر دو گوشِ زیبا داری



می گفت کسی :« شخص شری بودم من !

یک آدم کوریّ و کری بودم من

وقتی به گذشته خودم می نگرم

می بینم که عجب خری بودم من »!!



از پست  و مقام عذر او خواسته شد

ازشوکت و اعتبار او کاسته شد  

خردزد،شتردزد در آمد از آب 

«گل بود و به سبزه نیز آراسته شد»



از بینش و عقل برحذر باید بود

خوشحال و بدون دردسر باید بود!

ضرب المثلی ساخته ام گوش کنید

جایی که همه خرند خر باید  بود



از شد ّت غم قبیله را گم کرده!

دارایی و مایه تیله را گم کرده!

از بس که به خر فشار وارد شده است

 بیچاره درطویله را گم کرده!



گر آدمی از سران دِه خواهی شد

یا جزء ستمگرانِ دِه خواهی شد

 از خاکِ سیاه و سخت خواهی رویید

روزی علفِ خران دِه خواهی شد

 


از کل جهان ناحیتش بیشتر است

از تهنیتش،تسلیتش بیشتر است

ایران که سَرای حادثات است در آن

با خر بروی امنیتش بیشتر است



با اسب  و خر و گاو عروسی  کردن،

با مار سیاه  دیده بوسی  کردن،

بهترکه برای  لقمه ای  نان  شب  و روز

عادت  بکنی  به  چاپلوسی  کردن



از یار به یادِ یار قانع باشی

از تار به عکسِ تار قانع باشی

چون یونجه گران شدست ای کُرّه الاغ!

باید پس از این به خار قانع باشی



از غصه فرو ریخته موی سرمن

غم موج زند به ساحل دفترمن

بی علم و ادب همیشه کیفش کوک است 

شاد است همیشه باجناق خرمن!



ای دوست تو از قبیله ی قلب منی        

  دارایی و مایه تیله ی قلب منی

افسار خودت را به دلم کوبیدی      

عمریست که در طویله ی قلب منی!!

 


ای عمر تو هفتاد وَ یا یکصد وهفت

ای گرم شده ز آتش هیزم و نفت

تصویر تو در جهان گوناگون چیست؟

آمد خرکی به دشت جفتک زد و رفت



پوسیده همه پنجره و دَرهامان

از حِرص و دروغ پُر شده سَرهامان

 با اینهمه خیلی مترقّی هستیم

دارند سواد و دکترا خرهامان !

 


خر پول و عزیز و نو نوارت کردند

بیکار شدیّ و کاردارت کردند

بر دوش تو است بارِ مسوولیّت

رندان زمانه باردارت کردند !!

 


در سینه شهر شور و عشق و شرر است

شادیّ و سرور و خنده در هر گذر است 

باور بکند هر کسی این حرفم را 

یا دشمن مردم است یا اینکه خر است


در آخور و پیش در خرابی کرده

بر هیکل«مش صفر»خرابی کرده

 دارند دو گوش گاو را می بُرّند

با اینکه جناب خَر خرابی کرده


می گویم و از بیان فکرم غم نیست

موجود بدون غصّه در عالم نیست

هر چند پر از غم اند روشنفکران

اندوه الاغ های عالم کم نیست


ای خرهمه عمر مست و نالان توام !

درسالن انتظار و دالان توام !

تا رهگذران خر، ندزدند تو را

آویخته و دست به پالان توام


ای فاقدِ فکر و تحتِ تاثیرِ علف

ای زُل زده بر پیرهنِ زیرِ علف

خر هستی و یک عُمر فریبَت دادند
با یونجه و کاه و رنگ و تصویر علف


ای کرّه خری که بهتر از نیسانی

محکم تر و دلنشین تر از پیکانی!

چون مردم روستا خریدند تو را

بستند به دُمب ! تو نظرقربانی


این را یکی از نرّخران فرموده:

تا بوده زمین و آسمان،خربوده

یک کرّه خری جایگزینش شده است

 گردیده اگر نره خری فرسوده!


با حیله و رنگ می توان بالا رفت

با حرف قشنگ می توان بالا رفت

وقتی که مقام کوه ِ کوتاهی شد

با یک خر ِ لنگ می توان بالا رفت


با ظاهر چند ش آور و گر رفتی !

از کار اداره دایما دررفتی

دارای پرادوی سفیدی شد ه ای

هرچند که در اداره باخر رفتی !!


با گله ی خر رفیق باید بشویم!

اندیشه ور وعمیق باید بشویم

ماها که نویسنده و شاعرهستیم

درکارخران دقیق باید بشویم!!


با دست ودل خسته تورامی خواهند

عاشق شده پیوسته تورامی خواهند

ای یونجه ی سبز،ای جنیفرلوپز

خرهای زبان بسته تورامی خواهند!!


با صوت الاغ نغمه خوانی هیچ است

آواز کریه و آنچه دانی هیچ است 

درمحضرعرعردل انگیز الاغ

کنسرت دل آشوب فلانی هیچ است


با وعده  و راه چاره برمی گرد یم !

رفتیم ،به یک اشاره بر می گرد یم !

هرچند که از«خر مراد »افتاد یم !

با یک خر نو دوباره برمی گرد یم !


باید زالاغ خوب یادی بکنم

عشق خرکی،خرکیف زیادی بکنم 

گفتی کهبرو چو ابلهان شادی کن»

با اینهمه خر چگونه شادی بکنم؟!


بسیار بگو حکایت  خر ها را !

خر بودن بی نهایت خرها را

تعریف بکن شجاعت خرها را

تاجلب کنی حمایت خرها را !


بنویس به لوح باور خیلی ها

زهراست به کام و ساغر خیلی ها 

رفتند به عشق و حال و تفریح و صفا

خیلی نفرات با خر خیلی ها


بی رنگ و ریاست خر صداقت دارد!

با صاحب خود میل رفاقت دارد!

براین سخن من همه اذعان دارند

برآدم دزد خرشرافت دارد!


پالان تو را اگر نجویم چه کنم ؟

گردر ره عشق تو نپویم چه کنم ؟

کس لایق مدح نیست ای حضرت خر

من مدح تو را اگر نگویم چه کنم؟


پالان خری اگر که از زر باشد

دارایی او هزار خاور باشد !!

گر داخل ارزها شناور باشد

 آدم نشود که خر همان خر باشد


پرسیدم از او که :«هان چه کاری خوب است ؟

ای زاهد شهر از تو یاری خوب است »

با ناز بنا کرد به خندیدن و گفت :

مفت است اگر که خر سواری،خوب است»!!


تا تیر به سینه ی شَفَق خواهد خورد

تا آدم خوش باش عَرَق خواهد خورد

در دفتر روزگار و دیوان فلک

تصویر الاغها وَرَق خواهد خورد


چون سنگ مزار و داربر خلق مباش

سختی وعذاب و بار بر خلق مباش

گویم به تو و بگو به همکارانت
خرباش ولی سواربر خلق مباش


خر پول و عزیز و نونوارت کردند

بیکار شدیّ و کاردارت کردند

بر دوش تو است بارِ مسوولیّت

رندان زمانه باردارت کردند !!


خود را به خریّت زدن و خندیدن 

در محضر خلق روز و شب رقصیدن

در داخل دریاچه ی یخ لرزیدن

بهتر که به قدر ذرّه ای فهمیدن 


خوشبخت خری که آنچه می دانی شد

دارنده ی نام وعمر ِطولانی شد!

چون در ِره معشوقه ی خود فانی شد!

 صد پرس چلوکباب سلطانی شد


در آخور و پیش در خرابی کرده

بر هیکل«مش صفر»خرابی کرده

 دارند دو گوش گاو را می بُرّند

با اینکه جناب خَر خرابی کرده


در باغ و چمن همیشه عرعر کردن

جفتک زدن و شبیه خر سر کردن 

بهتر که دروغهای شیّادان را

با ساده دلی قبول و باور کردن


دربیشه همیشه شیر نر بوسیدن!

آنجای نهنگ در خزر بوسیدن،

بهتر که برای لقمه ای نان شب و روز

رفتن به اداره  کون خر بوسیدن!!


رفته است سلامت و صفایت ای خر

بسیارشده دردو بلایت ای خر

پالان و سم و یونجه و کاهت چینی است

خیلی متاسفم برایت ای خر


گاهی به لب و گاه کفل می مالند !

بر شخص خوش اندام و کچل می مالند !

تا گول زنند مردمان را اینجا

آنجای الاغ را عسل می مالند !!


گرصاحب بنز و تک و خاور باشد

در حوض دلارها شناور باشد

گر ثروتش ازهمه فراتر باشد

آدم نشود که خر همان خر باشد !!


گفتند چرندیات و الدنگ شد یم

رفتیم به خواب و سالها منگ شدیم!

با وعد ه کاه و یونجه،اسطبل پر آب

هر چند زرنگ مثل خر رنگ شد یم!


گفتیم یکی جمله ی خوب و بد شد

ازسوی مخاطبان رباعی رد شد

گربچّه نیاریم و خریّت نکنیم

انسان و زمانه منقرض خواهدشد!


گه دوزخ و گاه در بهشت است خرم !

گه گشنه و گه میان کشت است خرم !

گه مومن وگاه مست و لول از با د ه !

بازیچه ی دست سرنوشت است خرم !!


گه صاحب پالان و رئیسی ای خر!

گه در پی  پول و لفت و لیسی ای خر!

گه روسیه می شود سوارت مفتی!

گه  آلت دست انگلیسی ای خر!


تا تیر به سینه ی شَفَق خواهد خورد

تا آدم خوش باش عَرَق خواهد خورد

در دفتر روزگار و دیوان فلک

تصویر الاغها وَرَق خواهد خورد


می گفتافاده،ادّعاهم دارد

همسایه ی ما سروصداهم دارد»!

گفتم که:«بگو کیست جناب ایشان»؟

فرمودخری که دکتراهم دارد»!


می گفت که :« بی خیا ل و زارم امّا !

آزاده ام و تحت فشارم امّا !

هرچند که خر نیستم ای مردم خوب

ما نند خران به زیر بارم امّا »!


نه شوقِ ریا نه میلِ غیبت داری

نه رانت خوری،نه دستِ غارت داری

گویند به تو نفهم و خر انسانها

با اینکه به کُلّشان شرافت داری


یک چند لگد زدیم و نامرد شدیم !

یک چند خرنفهم و بی درد شدیم !

خواندیم کتاب و ا ندکی فهمیدیم

از جامعه ی الاغ ها طرد شدیم !


یک عدّه دراین فکر که سرور هستند !

مردم خر و آنها همه برتر هستند !

شک نیست که نامش به خریّت ببرند

هرکس که بگوید :«دگران خر هستند »!!


در روز حساب چشم تر خواهد بود

انسان بداخلاق دَمَر خواهد بود

هرکس عملش شبیه خرها باشد

درروز جزا به شکل خر خواهد بود !


دزد دشک و لحاف خرها بودی!

خوشحال از اختلاف خرها بودی!

یک روزمخالف تمام خرها

یک روز دراعتلاف خرها بودی!


راهش به مسیر باغ کم می افتد

نوری است که از چراغ کم می افتد 

از میز خودش اگرچه دور افتاده

«حاجی صفر» از الاغ کم می افتد!!


آن دزد که ما را خر و قاطر می خواند

جز خود همه را سارق و کافر می خواند

در محکمه تا نجات پیدا بکند

با صوت رسا سوره فاطر می خواند


رفتیم که در کوه و کمر عشق کنیم

تفریح کنیم و بیشتر عشق کنیم 

دیدیم که بر تابلویی حک شده است :

«باید که همیشه مثل خر عشق کنیم »


زندانی  روزگار و در زنجیرم

با فقر و تهیدستی خود درگیرم

گرمیخ طویله تورا دزدیدم

ای خرتو مرا ببخش بی تقصیرم!


گویندخرت هست  بسی آلوده»!

این حرف سخیف را چه کس فرموده؟!

افتاده اگر خرم به دنبال خرت

 پالان خر تو هم بسی کج بوده!!


مرحوم خرم از همه خرها سر بود!

بیزا ر ز کارهای شرم آور بود!

چون مُرد سر مزار او جمع شدند

خرهای تمام شهر و خرتوخر بود!!


هرچند نفهم و خر حسابش بکنند

هر جا بِرَوَد زود جوابش بکنند!

در وانت و در معیّتِ قصابان

می رفت که این بار کبابش بکنند!


هرکس که زند به عقل خود بند خراست!

آن کس که زند به کارها گند خراست!

از دست خران گریختن ممکن نیست!

هرجابروم بدون شک چند خراست!


هنگام سحر که یونجه  را پرپر کرد

دانی که چرا  الاغ ما عرعر کرد؟

یعنی که دروغ گفت یک کرّه خری

وان حرف دروغ را خری باور کرد!!


دوست دارم همیشه یک باشم

توی" مِلبورن " و در "  کِبِک " باشم
شاخ و خوش باور و بدونِ غم و

شوخ مثل ِخر شرک باشم



شده دنیا به کام خرسواران
همه هستند رام خرسواران

نبوده هیج تغییری به دنیا
عوض گردیده نام خرسواران

اگر شیر و پلنگی خواهی افتاد
به تور و بند و دام خرسواران

هزاران عاقل و زیرک شده لِه
به زیر یوغ و گام خرسواران

هدف بیگاری است و شیره مالی
مخور گول مرام خرسواران

تو خواهی خورد حرص و غصّه و غم 
وَ حسرت از سَهام خرسواران

بیا بیرون که در هر جا ببینی
هجوم و ازدحام خرسواران

اگر دنبال پول و پُست هستی
برو پیش و سلام خرسواران

برو و نکته برداری بکن از 
اراجیف و کلام خرسواران

کلاهش را جهان برداشت از سر
به پاس و احترام خرسواران


این پند قیمتیّ مرا گوش کن که نیست
در مکتب و رساله و در هیچ مثنوی
رمز بقا و شادی دنیا خریّت است
وقتی که فکر می کنی از دست می روی


این نکته اساسنامه ی چینی ماست
راه و روش و طریقت دینی ماست 
در بین خران زیستن و خر نشدن
ماهیّت و منشور و جهان بینی ماست


با تندی و مختصر سخن باید گفت
آرام نه،با تشر سخن بایدگفت
فتوای تمام خرسواران این است
با خر به زبان خر سخن باید گفت